هویج بنفش دعای قشنگی در وبلاگش نوشته:
وَ لاتُعَنِّنی بِطَلَبِ مالَمْ تُقَدِّرْ لی فیهِ رِزْقاً
در جستجوی آنچه برایم مقدر نکردهای، خستهام مکن.
و خدا میدونه چقدر چقدر چقدر این جمله وصف حال این روزهای منه. دعام همینه و در انتخاب مسیر مه گرفتهای دچار تردیدم که دیدی از انتهاش ندارم، شناختی از آخرش ندارم. امروز حافظ بهم گفت که دوست داری دنیا رو زیبا و بیعیب و نقص ببینی ولی اینطوریام نیست! راست میگه. برای این بیعیب و نقص دیدن گاهی انتظارم خیلی فراتر از حد معمول میره. از خودم و محیط اطراف. ولی دلم میخواد با خودم مهربونتر باشم. باید به صلح درونی بیشتری برسم. خودم رو با کمیها و کاستیهام بپذیرم و بپرم وسط ترسهام!
به قول جولیک وبلاگ پلاکت "من یه کمالگرای پر از نقصم و یه شوالیهی ترسو. حالا باید کاری رو که توش بهترین نیستم، کاری که از شکست خوردن توش میترسم، خودم تنهایی انجام بدم." بله دوستان! من از ادامه مسیر پیشروم مثل سگ میترسم :| چرا که آدمیکه همه امیدم بهش بود ایران نیست! البته یه بخشی از راه رو تنهایی اومدم. و الان که به عقب برمیگردم من توی خط به خط نوشتن پروپوزال تنها بودم و در دفاع ازش هم. اما تموم شد. با همه خوب و بدش. و گذشت. عملاً خودم بودم که بهش جهت دادم. پروژه ارشد هم همینطور. چی شده که الان انقدر ترسو شدم؟ حس میکنم یکی از عوارض کرونا ایجاد ترسه :))) حقیقتا تا 7-8 ماه پیش اینجوری نبودم!! ترسم البته بیشتر از مسئولیت پذیری ماجراست. از اینکه کدوم راه درسته؟ هر روز به خدا میگم که من اصراری روی هیچ کدومش نمیکنم. تو مسیر رو نشونم بده، قول میدم از هیچ تلاشی فروگذار نکنم. ولی راه رو بلد نیستم :(
خلاصه که این بخش، قدم بزرگی برای منه! برای آینده منه که بتونم خودم تنهایی از پس این مرحله و بهطور کلی زندگیم بربیام. عکس بالا حیاطمونه. هر روز بخش زیادی از عمرم به قدم زدن و فکر کردن دور این باغچه میگذره. امروز بوی خاک بارون خورده رو از لای برگای زرد نفس میکشیدم و با خودم میگفتم کاش وقتی باغچه سفید از برف بود، خوشحالتر از امروزم باشم. همهمون خوشحالتر باشیم.
برچسبها: روزهای گمجشکیپرنده شما چیست؟! 🍀🍀🍀🍀🍀